نشانی

در دنیایی که حتی کوچکترین چیز های بین ما می تواند تغییر ایجاد کند شادی و محبت فراتر از بدی خواهد بود.

نشانی

در دنیایی که حتی کوچکترین چیز های بین ما می تواند تغییر ایجاد کند شادی و محبت فراتر از بدی خواهد بود.

پیشگویی ۲

امروز بعد از تعطیلات اولین روزی بود که دانشگاه می رفتم کلاس ها تشکیل شدن ، تقریبا جالب بود و خیلی خوشحال شدم دوستانم رو دوباره دیدم . این ترم ها برام جالبن چون آخرین ترم هایی هستش که دانشگاه می رم از یک نظر خوشحالم که داره تموم می شه و از سوی دیگه ناراحت به خاطر اینکه خیلی از دوستانم هم دیگه نمی بینم.

خوب محیط دانشگاه همیشه محیطی بود که دوران خاصی  اونجا  گذرونده می شه واین موضوع تقریبا برای

همه ی افراد صدق می کنه و وقتی از دانشگاه صحبتی می شه همه می گن دوران دانشجویی یادش بخیر.

سایت گوگل مسابقه ای رو مطرح کرده که در اون از افراد می خواد ایده های خودشون که اصولا باید ایده هایی کاربردی و یونیک باشه رو در یکی از مقوله های مختلف تحصیل ، انرژی ، جامعه و..... بنویسن وبا ذکر مشخصات فردی و ایده ی خودشون در فرمی که برای این کار تدارک دیدن برای اونها بفرستن و از میون همه ی ایده ها در انتها 5 ایده ی برتر رو انتخاب می کنن و به اونها جایزه ای هم می دن. برای بیان ایده های خودتون می تونید به لینک زیر رجوع کنید.

ایده ی برتر گوگل 

 

ادامه پیشگویی در ادامه مطلب

ادامه مطلب ...

پیشگویی

""" روح آفرینش به سوی پروردگار فریاد می کشد : (( برای چه کسی قالب مرا آراستی ؟ آفریننده من کیست؟ خشم و چپاول ، درندگی و خشونت مرا می آزارند ، من جز شما راهبر دیگری ندارم ، پروردگارا کشتزار خود را به روی من بگشای !))

داد و اندیشه نیک تو کی خواهد بود ؟

ای فرزانه !سلطنتِ تو کی خواهد بود ؟

برای اینکه مردم به من گوش فرا دارند ، مرا روشن کن !

پروردگارا ! ما را ، ما را دریاب ، رستگاری از جانب تو می رسد."""

طی این چند روزی که از پایان تعطیلات مونده کتابی رو خوندم در مورد زرتشت که پیشگویی های زرتشت در مورد مصلح آخر زمان در اون اومده بود و خیلی جالب و خوندنی بود سعی می کنم در چند پست گزیده  اون پیشگویی ها رو که به شعر هست رو توی وب بزارم امیدوارم از اون استفاده کافی رو ببرید برای خوندن اشعار می تونید به ادامه مطلب رجوع کنید: 

ادامه مطلب ...

تابستون

خوب بالاخره امتحانات ترم تابستون هم دیروز تموم شد. و تقریبا یک زمان 20 روزه برای استراحت برام می مونه . چون از اول مهر روز از نو و روزی از نو.

امسال به خاطر اینکه سال آخر هستم درسا همشون تخصصی می شن و تقریبا مشکل ،  به همین خاطر مجبور شدم ترم تابستون چند واحدی بردارم تا ترم های بعد ساده تر شه.هر چند ترم تابستون اصلا بازدهی نداره به خاطر زمان کمش و حجم زیاد کتاب ها ( که گاهی !!؟ به ناچار!!؟ چند فصلی از کتاب حذف می شه!!؟)، بخصوص اگه واحدهایی که برداشتیم تخصصی باشه ، که من هم مجبور شدم تابستون  درس تخصصی بردارم.

واحد های که برداشتم 3 واحد تخصصی بود و 2 واحد عمومی . و امتحان 5 واحد  دیروز پشت سرهم بود که از  ساعت 11:30 صبح تا 4:30 بعد ازظهر طول کشید.

از دروس عمومی اصلا خوشم نمی یاد و توی فرجه هایی که داشتم بیشتر وقتم رو برا درس عمومی گذاشتم. به نظر من توی دانشگاه نباید دروس عمومی تدریش بشه ویا اینکه اونها رو کلا از واحد های درسی حذف کنن و یا اینکه اختیاری باشن و هرکس دوست داشت بگیره. البته نه اینکه اختیاری باشه ولی بگن حتما باید 7 واحد اختیاری پاس کنید.

مورد دیگه که خیلی دوست دارم توی دانشگاه ها رواج پیدا کنه کارهای پژوهشی و کارهای آزمایشگاهی و تحقیقاتی است.

یعنی دروس رو فقط به صورت تئوریک نخونیم ( چیزی که توی دانشگاه آزاد اینطوره  و یکی از عوامل اصلی خوندن دروس در شب امتحانه ) و نحوه ی یادگیری موضوعات درسی رو به صورت عملی یاد بگیریم. که توی اغلب دانشگاه های کشور عملی کار کردن رو یا  واگذار می کنن به خود دانشجو که اختیاری انجام بده که اونم انجام نمیده و یا اینکه موکول می کنن به بعد از تحصیل و در زمان آغاز بکار و این مطمئنا زمانی حداقل 1 یا 2 ساله رو از فرد و مکانی که در اونجا کار می کنه خواهد گرفت ، تا به نیروی کاری سودمند با حداقل تجربه کاری تبدیل بشه.

چه خوب شد آن گاو مرد!!؟

"دوست من، ما در اینجا ماده گاوی داریم که همه روزه ،چند لیتر شیر به ما می دهد. یک بخش از محصول را یا می فروشیم و یا در شهر همسایه با دیگر مواد غذایی معاوضه می کنیم. با بخش دیگر، اقدام به  تولید پنیر، کره و یا خامه برای مصرف شخصی خود می کنیم و به این ترتیب به زندگی خود ادامه می دهیم..."

استاد فیلسوف از بابت این اطلاعات تشکر کرد و برای چند لحظه به تماشای آن مکان پرداخت و از آنجا خارج شد. در میان راه، رو به شاگرد کرد و گفت:

-  "آن ماده گاو را از آنها دزدیده و از بالای آن صخره روبرویی به پایین پرت کن."

- "اما آن حیوان تنها راه امرار معاش آن خانواده است!!!"

و فیلسوف نیز ساکت ماند... آن جوان بدون آنکه هیچ راه دیگری داشته باشد، همان کاری را کرد که به او دستور داده شده بود و آن گاو نیز در آن حادثه مرد.

این صحنه در ذهن آن جوان باقی ماند و پس از سالها، زمانی که دیگر یک بازرگان موفق شده بود، تصمیم گرفت تا به همان خانه بازگشته و با شرح ما وقع، از آن خانواده تقاضای بخشش کرده و به ایشان کمک مالی نماید.

اما چیزی که باعث تعجبش شد این بود که آن منطقه تبدیل به یک مکان زیبا شده بود با درختانی شکوفه داده ، ماشینی که در گاراژ پارک شده بود و تعدادی کودک که در باغچه خانه مشغول بازی بودند. با تصور این مطلب که آن خانواده برای بقای خود مجبور به فروش آنجا شده اند، مایوس و ناامید گردید. لذا در را هل داد و وارد خانه شد و مورد استقبال یک خانواده بسیار مهربان قرار گرفت.

سوال کرد:

-  "آن خانواده که حدود 10 سال قبل اینجا زندگی می کردند کجا رفتند؟"

جوابی که دریافت کرد این بود:

-  "آنها همچنان صاحب این مکان هستند!!!"

  وحشت زده و سراسیمه و دوان دوان وارد خانه شد. صاحب خانه او را شناخت و از احوالات استاد فیلسوفش پرسید. اما جوان مشتاقانه در پی آن بود که بداند چگونه ایشان موفق به بهبود وضعیت آن مکان زندگی به آن خوبی شده اند.

آن مرد گفت:

-"ما دارای یک گاو بودیم، اما آن حیوان از صخره پرت شد و مرد. در این صورت بود که برای تامین معاش خانواده ام مجبور به کاشت سبزیجات و حبوبات شدم. گیاهان و نباتات با تاخیر رشد کردند و مجبور به بریدن مجدد درختان شدم و پس از آن، به فکر خرید چرخ نخ ریسی افتادم و با آن بود که به یاد لباس بچه هایم افتادم و همچنین با خود فکر کردم که شاید بتوانم پنبه هم بکارم. به این ترتیب یکسال سخت گذشت؛ اما وقتی خرمن محصولات رسید، من در حال فروش و صدور حبوبات، پنبه و سبزیجات معطر بودم!!! هرگز به  این مسئله فکر نکرده بودم که همه قدرت و پتانسیل من در این نکته خلاصه می شد که: چه خوب شد آن گاو مرد!!!"

 

                                                     پائولوکوئیلو

تولدم مبارک!!!

                     

روز بعثت حضرت رسول (ص) را به جهانیان بخصوص دوستان خوبم تبریک می گم. امسال روز تولد من و تولد وبلاگم مصادف شد با بعثت حضرت رسول(ص).

فردا وبلاگم یکساله می شه و خودم 23 ساله خوب بهر حال  یک سال از تاسیس این وبلاگ گذشت و همچنین یک سال به سنم و به تجربیاتم  اضافه شد. طی این یک سالی که از ایجاد این وب می گذره با وب های زیادی آشنا شدم با عقاید مختلف و گاهی از ایده هایی که اون وبلاگ ها داشتن استفاده کردم. در طی این مدت دوستان خوبی به جمع دوستانم اضافه شد که با نظراتشون منو مورد لطف قرار دادند.

از تمامی کسانی که در این مدت یکسال منو همراهی کردند بخصوص وب های خاطرات روزانه ، پاپتی ، کلبه تنهایی من ، بهونه بی بهونه ، تنها ماندگار ، سیر و سلوک من ، دختر دبیرستانی و یاس و......  صمیمانه تشکر می کنم.

***تولدم مبارک***