نشانی

در دنیایی که حتی کوچکترین چیز های بین ما می تواند تغییر ایجاد کند شادی و محبت فراتر از بدی خواهد بود.

نشانی

در دنیایی که حتی کوچکترین چیز های بین ما می تواند تغییر ایجاد کند شادی و محبت فراتر از بدی خواهد بود.

پیشگویی ۲

امروز بعد از تعطیلات اولین روزی بود که دانشگاه می رفتم کلاس ها تشکیل شدن ، تقریبا جالب بود و خیلی خوشحال شدم دوستانم رو دوباره دیدم . این ترم ها برام جالبن چون آخرین ترم هایی هستش که دانشگاه می رم از یک نظر خوشحالم که داره تموم می شه و از سوی دیگه ناراحت به خاطر اینکه خیلی از دوستانم هم دیگه نمی بینم.

خوب محیط دانشگاه همیشه محیطی بود که دوران خاصی  اونجا  گذرونده می شه واین موضوع تقریبا برای

همه ی افراد صدق می کنه و وقتی از دانشگاه صحبتی می شه همه می گن دوران دانشجویی یادش بخیر.

سایت گوگل مسابقه ای رو مطرح کرده که در اون از افراد می خواد ایده های خودشون که اصولا باید ایده هایی کاربردی و یونیک باشه رو در یکی از مقوله های مختلف تحصیل ، انرژی ، جامعه و..... بنویسن وبا ذکر مشخصات فردی و ایده ی خودشون در فرمی که برای این کار تدارک دیدن برای اونها بفرستن و از میون همه ی ایده ها در انتها 5 ایده ی برتر رو انتخاب می کنن و به اونها جایزه ای هم می دن. برای بیان ایده های خودتون می تونید به لینک زیر رجوع کنید.

ایده ی برتر گوگل 

 

ادامه پیشگویی در ادامه مطلب

.....

پس آنگه چو آید هزاره بسر           ز بهدین نماند کسی با هنر

ز هر جانب آهنگ ایران کنند          بسم ستورانش ویران کنند

چو رخ زی پذشخوار گر آورند          وز آنجایگه دین وشاهی برند

رسد کار آن بدسگالان بجان         هم آواره گردند از خان ومان

چنین بود خواهد که گفتم زراز       ز نیک و بد و راز نشیب و فراز

نماند به یک گونه کار جهان          چو بایدیست نیک و بد آن جهان

****

بپرسید زرتشت بار دگر               ز هر مزد دادار پیروزگر

که از بعد این محنت روزگار           بود دین به را کسی خواستار

شود تازه این رسم و ایین به        کند هیچکس یاری دین به

سیه جامه را کی نماید شکست        چگونه شود دین ناپاک پست

در آن عمر کوتاه و رنج و دراز      چگونه شود کار ایشان بساز

سر انجام ایشان چگونه بود            که بی کار کرفه ز دنیا شود

........

چو آید به گیتی نشان سیاه              دگرگون شود ساز و آیین و راه

بر آید همه کامهء دیو خشم             از آن ترک بی رحمت تنگ چشم

بدانگه بیاید سپاهی ز روم             بد اندیش و بد فعل و ناپاک و شوم

ابا جامه سرخ و با سرخ زین         یکایک به کردار دیو لعین

چو هنگام ایشان بود در جهان         پدید آید از چند گونه نشان

زمین خراسان زنم وبخار              شود چون شب داج تاریک و تار

.........

برآیند با یکدیگر ترک و روم         در افتند در هم چو باد سموم

همیدون بیایند قوم عرب                بر انگیخته شر و شور و شغب

تلی کشته گردد ز هر دو گروه       ز کشته بهر مرز بر کوه کوه

ز بس گونه گونه درفشان درفش    جهانی شده سرخ و زرد و بنفش

شود مرز ایران سراسر تباه          ز ترک و زتازی و رومی سپاه

ادامه دارد..........

نظرات 4 + ارسال نظر
احسان پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام رئوف
حالت چطوره٬ خوبی؟
با درسا چطوری؟
داشتیم این دور اطراف چرخی میزدیم گفتیم یه سری هم به تو بزنیم.
می بینم افتادی تو کار پیشگویی!
راستی تولدت با دو سه ماه تاخیر مبارک! خبر نداشتم وگرنه با کادو میومدیم برا تبریک!!!
راستی چرا سراغ وسایل نیومدی؟!
موفق باشی

سلام
مرسی
به به خوش اومدی.
دیر نمی شه می یام.

مریم پنج‌شنبه 9 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 12:22 ق.ظ http://titanic.blogsky.com


اگر عشق نبود، به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟! کدام لحظه نایاب را اندیشه می کردیم؟! و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟! آری! بیگمان پیش از اینها مرده بودیم، اگر عشق نبود.

رویا پنج‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 11:35 ب.ظ http://bahone-bi-bahone.blogfa.com/

سلام گلم ببخشید که سر نمیزدم حالم خوب نبود برام دعا کن تا فراموش بشه بای موفق باشیییی

مریم سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:28 ب.ظ http://www.2377.blogfa.com

سلام.این حکایت خیلی جالب و بامزه بود.کاش خدا اون یه پنیه را (یه میلیون دلار ) رو توی یه دقیقه خودمون می داد نه توی یه دقیقه خودش.وای چی میشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد