نشانی

در دنیایی که حتی کوچکترین چیز های بین ما می تواند تغییر ایجاد کند شادی و محبت فراتر از بدی خواهد بود.

نشانی

در دنیایی که حتی کوچکترین چیز های بین ما می تواند تغییر ایجاد کند شادی و محبت فراتر از بدی خواهد بود.

ترسی از جنس وحشت

چند روز پیش بر حسب اتفاق بحثی در مورد جن بین من و چند نفر دیگه پیش اومد. خیلی خوب بود و هر کدوم اتفاقاتی  رو که براشون افتاده بود رو گفتند.من هم در اون لحظه خاطره ای رو که در کودکی در دیدن جن برام اتفاق افتاده بود رو به یاد اوردم. خیلی خیلی ترسناک بود خاطره از این قراره:

بچه بودم فکر کنم اول دبستان با خونواده رفتیم روستایی نزدیک شهرمون و هدفمون چند روز سکونت در اون روستا بود خیلی خوش گذشت اما همراه با ترس . چیزی که برای من توی اون سن ترسناک بود شب های بسیار تاریکش بود. اون زمان (هر چند سال های زیادی نگذشته) اون روستا برق نداشت و شب ها از چراغ های نفتی یا امثال اون استفاده می کردن و برای خواب اونا رو خاموش می کردند.یعنی کاملا تاریک که فقط نور مهتاب بود که تقریبا همه جا رو روشن می کرد،شبها بخاطر خنک بودن هوا توی حیات روی تخت های چوبی و فلزی می خوابیدیم.اینو بگم که من شبها عادت داشتم برای چند لحظه بیدار می شدم وچند دقیقه می شستم و بعدش می خوابیدم.یکی از شبها که توی اون روستا بودیم از خواب پریدم نمی دونم ساعت چند بود ولی همه خواب بودن وقتی که نشستم برای یه لحظه نگاهم به در انباری افتاد که گوشه ی حیات بود و کاملا روبروی من بود یه لحظه که نگاه کردم یه چیزی رو دیدم شبیه انسان که سرش کچل بود واز بدنش بزرگتر بود و قد کوتاهی هم داشت که به چارچوب در انبار تکیه داده بود و داشت منو نگا می کرد اینو هم بگم که فاصله اش با من بیشتر از 4-5 متر نبود همین که داشتم نگاش می کردم یهو یه لبخند بسیار ترسناک بهم زد . هنوز هم وقتی اون خندش یادم می یاد مو بر بدنم سیخ میشه. بعد از اینکه بهم خندید ترسیدم و رفتم زیر پتو و چند دقیقه بعد از زیر پتو به انبار نگاه کردم چیزی نبود. من اون زمان چون اطلاعاتی در مورد جن نداشتم هیچ صحبتی در مورد اون نکردم اما بعدها که بزرگتر شدم و در مورد این موجودات اطلاعاتی کسب کردم فهمیدم آره من هم جن دیده بودم جن!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!  

نظرات 6 + ارسال نظر
احسان جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:28 ب.ظ http://petrochemical-mis.blogfa.com

سلام رئوف
حالت چطوره؟
این که چیزی نیست. من با چندتاشون دوستم. خیلی هم با هم رفیقیم.
موفق باشی

تبعیدی شنبه 10 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:25 ب.ظ http://tabeedi.blogfa.com

سلام
حرفام تموم شده.
بیاین و کمکم کنین.
ممنون

خودم یکشنبه 11 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 04:31 ب.ظ

سلام. مو هم سر زیدم.
جنها آدمای خوبی هستن. یه وقت چیزی بهشون نگی:-)))

زهره دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:33 ق.ظ http://asemaneporsetare.persianblog.ir

سلام
ولی تا اونجایی که من شنیدم جنها خودشون رو به آدما به این آسونی نشون نمیدن!!!!!!!! شاید خواب می دیدی! اما نه یه خواب عمیق .در لحظات بین خواب و بیداری برای همین واقعی به نظرت اومده!!!! برای من که همچین خوابی پیش اومده (-:

لیلا دوشنبه 12 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:22 ب.ظ http://jadesabz65.blogfa.com

اگر دوست داری با یه همزبون،با یه دوست مهربون آشنا بشی
به وبلاگ منم سر بزن خوشحال می شم.
موفق باشید

حسن کچل جمعه 21 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:57 ب.ظ

اصلا مو خومم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد