-
باران که می بارد......
دوشنبه 10 دیماه سال 1386 23:08
با سلام، یه مدت حسابی سرم شلوغ بود و نتونستم وبلاگ رو به روز کنم . چند روزیه فرجه های امتحانات شروع شده و مجبورم کمتر به روز باشم. درسای این ترم هم حسابی سختن و مجبورم زمان بیشتری رو بهشون اختصاص بدم. امتحاناتم 18 دی شروع میشن و 7 بهمن تموم می شن و پشت سرهمن. این ترمی که گذشت به نظرم ترم خوبی بود هرچند درسام یه مقدار...
-
شب یلدا مبارک
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 23:35
صحبت حکام ظلمت شب یلداست******** نور ز خورشید جوی بو که بر آید. ایرانیان قدیم که به نحس بودن بلندترین شب سال اعتقاد داشتند، برای آنکه بر خلاف خواست اهریمن شب را به خوشی بگذرانند و پذیرای آفتاب فردا باشند، تا صبح شب زنده داری می کردند ، میوه های آخر پاییز را می خوردند و شربت و نوشیدنی می نوشیدند و باقی مانده ی میوه...
-
آب سنگین
یکشنبه 25 آذرماه سال 1386 22:33
آب سنگین نوع خاصی از مولکولهای آب است که در آن ایزوتوپ های هیدروژن حضور دارند.از آب سنگین در تهیه ی پلوتونیوم از اورانیوم طبیعی استفاده می شود.و بهمین دلیل تولید و فروش آن تحت نظارت های بین المللی انجام می شود. از این نوع آب می توان پلوتونیوم لازم برای سلاح های اتمی را بدون نیاز به غنی سازی بالای اورانیوم تهیه...
-
آرزو های ویکتور هوگو
چهارشنبه 14 آذرماه سال 1386 22:44
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی . برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی از جمله دوستان بد و ناپایدار برخی نادوست،...
-
ترسی از جنس وحشت
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 21:02
چند روز پیش بر حسب اتفاق بحثی در مورد جن بین من و چند نفر دیگه پیش اومد. خیلی خوب بود و هر کدوم اتفاقاتی رو که براشون افتاده بود رو گفتند.من هم در اون لحظه خاطره ای رو که در کودکی در دیدن جن برام اتفاق افتاده بود رو به یاد اوردم. خیلی خیلی ترسناک بود خاطره از این قراره: بچه بودم فکر کنم اول دبستان با خونواده رفتیم...
-
تجدید خاطرات
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1386 19:34
هفته ی پیش قرار بود یه سفر تفریحی به شمال (دریا کنار ) برم اما بدلیل مشغله ی درسی متاسفانه نتونستم از این فرصت که می تونست باعث ریسیت شدنم بشه استفاده کنم.آخرین سفرم به شمال بر می گرده به تابستان سال گذشته که سفر بسیار زیبایی بود و پر بود از تجربیات و خاطرات زیبا. دریا کنار(برای کسایی که نرفتن):شهرک بسیار زیبایی در...
-
قانون خیانت
شنبه 19 آبانماه سال 1386 23:14
- من از عاشقی متنفرم دیدی میگه عاشقه و چه راحت رها میکنه. نه من از عشق بدم میاد. کی توی این عالم از همه عاشق تره بیاد تا من ثابت کنم غیر از توی کتابا عشق وجود نداره این دیگه چه صدایه ؟ این صدای کیه؟میگه ده دقیقه از حالا وقت داری تا با خالق عاشق مهربان حرف بزنی ؛چه دروغ بزرگی کی تا حالا با خدا حرف زده که من دومیش باشم...
-
هی چی
چهارشنبه 16 آبانماه سال 1386 00:01
چند روزیه(4 روز) که دانشگاه نرفتم اونم بخاطر نیومدن استادا یا به خاطر تعطیلاتی یه که پیش اومده و فرصت بسیار خوبیه برای مطالعه و مرور دروسی که تا الان تدریس شده. تقریبا داریم به اواسط ترم می رسیم و نزدیک میان ترم هاس که توی همین میان ترم هاس که استاد بتونه دانشجوشو بشناسه و دانشجو هم خودی نشون بده اره این خیلی...
-
هالووین
دوشنبه 7 آبانماه سال 1386 23:14
هالووین یکی از جشنهای سنتی غربیان است که مراسم اون در شب 31 اکتبر (9 آبان ماه) برگزار میشه . در اون شب معمولاً کودکان لباسهای عجیب و غیرمرسوم میپوشند و برای جمعآوری نبات و آجیل به در خ و نه افراد دیگر میرون. جشن هالووین بیشتر در کشورهای امریکا، ایرلند، اسکاتلند و کانادا رواج داره . این جشن ر و مهاجران ایرلندی و...
-
آپ دیر دیر
سهشنبه 1 آبانماه سال 1386 22:39
دیگه انگار دچار روزمرگی شدم از شروع کلاس ها هر روز کارم شده رفتن واومدن از دانشگاه و تقریبا هیچ اتفاق قابل بیانی نمی افته بهمین خاطر دیگه مجبورم دیر دیر آپ کنم. البته الان هم چیزی واسه گفتن نیس فقط نوشته های زیر : لحظه ای تعمق گاه با عمری تجربه برابری می کند.((الیور وندل هلمز)) عظمت واقعی آن نیست گه زمین نخوریم، بلکه...
-
خستگی
چهارشنبه 25 مهرماه سال 1386 23:07
امروز روز بسیار خسته کننده ای بود کلا چهارشنبه ها خیلی خسته کننده است بخاطر اینکه از صبح ساعت 9 میرم دانشگاه تا ساعت7 شب و تموم درس ها هم پشت سر هم ودرس های تخصصی واقعا در این روز فشار زیادی بهم وارد می شه. دیگه مجبورم. بعد از حدود2 سال و اندی من حالا فهمیدم می تونم توی باشگاه پژوهشگران جوان ثبت نام کنم اونم از طریق...
-
عید فطر مبارک
جمعه 20 مهرماه سال 1386 23:39
عید فطر رو به همه ی دوستان تبریک می گم. امیدوارم عبادات روزداران در این ماه که گذشت مورد قبول خدا باشه. این ماه عزیز هم گذشت .حالا باید یکسال دیگه منتظر باز شدن در های رحمت خدا به روی خودمان باشیم. نمی دونم امسال ماه رمضون برا من خیلی زود گذشت هنوز هم برا روزه گرفتن جا داشتم. سال های پیش منتظر بودیم تا عید فطر هرچه...
-
اولین روز درس
سهشنبه 17 مهرماه سال 1386 00:03
دیروز بطور رسمی کلاس ها شروع شدن و اولین روز درسی بود که بعد از تقریبا 2 ماه رفتم. اولین روزم با درس محاسبات عددی شروع شد با اطلاعاتی که از این درس دارم تقریبا می شه گفت ساده است استادی هم که این درس رو تدریس می کنه همین نظر رو داشت استاد خوبییه یکی از ملاک هاش ارائه ی تحقیق بعد از اتمام هر فصل هست.البته با توجه به...
-
شب قدر
جمعه 13 مهرماه سال 1386 12:56
دیشب آخرین شب، شبهای قدر بود بالاخره این سه روز هم بعد از یکسال انتظار که خیلی یا داشتن تموم شد.دیشب شب 23 ماه رمضان بود که من از خیلی یا شنیدم این شب به احتمال زیاد شب قدر اصلی بود من هم که متاسفانه دو شب قبلی رو نتونستم برم چون خیلی خیلی خسته بودم یا شاید هم الیاس نگذاشت برم . دیشب با چند تا از دوستان هماهنگ کردیم و...
-
نجوای شبانه
یکشنبه 8 مهرماه سال 1386 23:13
((ﻠﻳﻠﺔ القدر خیر من الف شهر)) (( آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است یا رب این تاثیر دولت در کدامین کوکب است)) خدای بزرگ توی این روز های زیبا و شب های پر برکت از ات می خوام مارو یعنی همه ی ما بنده هاتو فراموش نکن هر چند می دونم فراموشی توی ذات ما آدماس نه تو. این تویی که می گم به خاطر بی ادبیم نیست به خاطر اینه که...
-
سفر نامه
سهشنبه 3 مهرماه سال 1386 22:57
و اما گزار ش سفر به همدان. آره شهر زیباییه، می شه گفت شبیه اصفهان با این تفاوت که جاده های درون شهریش عریض تر و خلوت تر، هر چند در این شهر احساس غریبی داشتم اما در اصفهان نه . نمی دونم چرا.در این چند روزی که در همدان بودیم فقط تونستیم چند جای تفریحی اونو بریم. اونایی که رفتیم گنجنامه و تپه ی عباس آباد وغار علیصدر و...
-
سفر به فراسو
سهشنبه 27 شهریورماه سال 1386 23:26
خسته بودم به همین خاطر خیلی زود خوابیدم .یهو از خواب پریدم .خواب بدی دیده بودم پا شدم آب سردی به صورتم زدم اما اون خواب از یادم نمی رفت. شال و کلاه کردم و از خونه بیرون زدم نمی دونستم کجا دارم می رم. ساعتم رو نگاه کردم 10:30 شب بود.هوا سرد بود و تاریک .از کوچمون گذشتم و وارد یه خیابون تنگو تاریک شدم هیچکی اونجا پر نمی...
-
انتخاب واحد
دوشنبه 26 شهریورماه سال 1386 23:08
ماه رمضون با تموم خوبی هاش اومد.متاسفانه من بخاطر در سفر بودن نتونستم تا دیروز رو روزه بگیرم . و از امروز روزه ام رو شروع کردم . چقدر خدا ما ها رو دوست داره که به خاطر سلامت جسم و روح مون این ماهو برامون گذاشته.وقتی به خاطر مشکلاتی نتونی روزه بگیری فکر می کنی چیزی رو از دست ندادی اما وقتی می گیری اونوخت می فهمی چه...
-
سلامی دوباره
جمعه 16 شهریورماه سال 1386 16:37
بالاخره بعد از چند روز تونستیم بلیط پیدا کنیم. و روز سه شنبه صبح ساعت ۸:۳۰ به سمت تهران حرکت کردیم. و ساعت ۹:۲۵ دقیقه تهران بودیم. و با اصرار برادرم که تهران زندگی می کنه بعد از ظهر همون روز به سمت همدان حرکت کردیم. و الان که این پست رو می نویسم یک ساعتی هست که از همدان به تهران برگشتیم. همینو بگم شهر زیباییه. پست های...
-
مقام صاحب الزمان
جمعه 9 شهریورماه سال 1386 23:38
دیروز به یه سفر یک روزه رفتیم . یه سفر زیارتی بود به مقام صاحب الزمان در یکی از شهر های استان خوزستان(شوشتر) سفر خوبی بود. هوا تقریبا گرم بود. وقتی رسیدیم زیاد شلوغ نبود اما حدود نیم ساعت بعدش حسابی شلوغ شد. خیلی یا تو نماز خونه در حال خوندن نماز بودن خیلی یا هم ضریح رو گرفته بودن و نذر و نیاز می کردن حال و هوای زیبای...
-
عبادت و عشق
سهشنبه 6 شهریورماه سال 1386 01:22
چنین آورده اند که مردی به نزد رامانوجا آمد. رامانوجا یک عارف بود، شخصی کاملا استثنایی - یک فیلسوف ، و در عین حال یک عاشق. مردی به نزد او آمد و پرسید:((راه رسیدن به خدا را نشانم بده.)) رامانوجا پرسید:((هیچ تا به حال عاشق کسی بوده ای ؟)) سوال کننده پرسید:((راجع به چی صحبت می کنی،عشق؟ من تجرد اختیار کرده ام. من از زن...
-
آرزو
شنبه 3 شهریورماه سال 1386 13:15
یه مدت پیش اس ام اس زیر رسید دستم : آرزو هاتو یه جا یادداشت کن و یکی یکی از خدا بخواه. خدا یادش نمی ره، ولی تو یادت میره چیزی که امروز داری ،آرزوی دیروزت بود . واقعا این عین حقیقته. گاهی وقتا آرزو هایی داریم که شب و روز دعا می کنیم به این در و اون در می زنیم که به آرزو مون برسیم و همین که بهش رسیدیم انگار نه انگار،...
-
عشق پیری
پنجشنبه 1 شهریورماه سال 1386 15:58
توی سفری که رفته بودیم گفتیم یه سری هم به یکی از روستا های شهرکرد بزنیم. روستای زیبایی بود تموم این روستا پر شده بود از باغ های زیبا که اغلب درختان میوه مثل زرد آلو ، سیب ، گلابی و گردو و ... داشت که حتی درختان گردوی ۲۰۰، ۳۰۰ ساله هم داشت. هوای روز، بسیار خنک و مطبوع بود اما شبهای بسیار سردی داشت .دمای هوا شبا حدود ۴...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 مردادماه سال 1386 14:59
داستان کوتاه زیر رو خوندم گفتم بگذارم توی وبلاگ شاید کسی بخواد بخونه: کرکس سالخورده گفت: فرزندان من ! در صورتیکه سر مشقهای مرا دیده اید، بنصایح من محتاج نیستید. مشاهده کرده اید که مرغ را از مزرعه، خرگوش را از صحرا ، بزغاله را ازچراگاه ربوده و اسیر چنگال خویش ساخته ام. شما اکنون فهمیده اید که چگونه چنگ فرو برید. غالبا...
-
یه خرده حرف
دوشنبه 29 مردادماه سال 1386 14:21
بالاخره بعد از حدود ۲۰ روز مسافرت دیروز از مسافرت برگشتم. مسافرت خوبی بود پر از اتفاقات و تجربیات جالب. سفر من به اصفهان و شهرکرد و چند روستای رویایی بود.بخاطر سنگینی و بار زیاد ماشینمون نتونستم لپ تاپ ام رو با خودم ببرم و وبلاگ رو آپ کنم هر چند توی هر محله ی اصفهان چند تا کافی نت بود اما اونقدر سرگرم شدم که نتونستم...
-
کنکور و ...
جمعه 12 مردادماه سال 1386 23:23
این روز ها ، روز های پر تنشی و پر اضطرابی برای کنکوریها است روز هایی که مشخص می کنه که چه کسایی مزد زحماتشون را می گیرن! این روز ها وقتی کنکوریها رو می بینی ، کسایی رو که مجاز به انتخاب رشته شدن، آنهایی که رتبه ی بهتری دارن سر از پا نمی شناسن و انگار تموم دنیا رو بهشون دادن و کسایی که مجاز نشدن ، انگار دنیا رو سرشون...
-
نوشتن
چهارشنبه 10 مردادماه سال 1386 13:39
گاهی وقتا توی ذهنمون تفکرات و موضوعات مختلفی وجود داره که توی ذهن آنها را به آسانی می شه حلاجی کرد و در مورد آنها داستان سرایی کرد اما وقتی می خوای اونارو روی کاغذ و یا توی وبلاگ بیاری واقعا مشکل می شه و نمی شه آنها رو به صورت ادبی جمله بندی کرد بخصوص برای افرادی که رشته ی تخصصی شون ادبیات و ... نباشه. اما خوبی وبلاگ...
-
نشانی
سهشنبه 9 مردادماه سال 1386 03:03
((خانه ی دوست کجاست؟)) در فلق بود که پرسید سوار آسمان مکثی کرد رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید و به انگشت نشان داد سپیداری و گفت: (( نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است و در آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت آبی است. می روی تا ته آن کوچه که او پشت بلوغ سر بدر می آورد پس به سمت گل...