توی سفری که رفته بودیم گفتیم یه سری هم به یکی از روستا های شهرکرد بزنیم. روستای زیبایی بود تموم این روستا پر شده بود از باغ های زیبا که اغلب درختان میوه مثل زرد آلو ، سیب ، گلابی و گردو و ... داشت که حتی درختان گردوی ۲۰۰، ۳۰۰ ساله هم داشت. هوای روز، بسیار خنک و مطبوع بود اما شبهای بسیار سردی داشت .دمای هوا شبا حدود ۴ ، ۵ درجه بود. این روستا دقیقا در دامنه ی کوه بلندی بنام کوه ملی(میلی) قرار داره و مردمش با وجود هوای سرد بسیار خونگرم هستند.
خیلی یا توی این روستا شروع به ساختن ویلا های تابستونی کردن اونجا زمستونا بسیار سرد و یکی از نقاط برف گیر کشوره. یکی از کسایی که اونجا در حال ساخت خونه بود یه پیرمرد ۷۶ ساله بود. به خاطر مطبوع بودن هوا من صبحا ۴:۳۰،۵ بیدار می شدم و این پیر مرد همون ساعت بیدار می شود و شروع به کار کردن روی ساختمونش می کرد. من تعجب می کردم که چرا الان کارشو شروع می کنه کسی که این سنو داره !
از کسایی که ساکن اونجا بودن پرسیدم گفتن: بابا این عاشق شده ، عاشق یه زن ۲۸ شده که شوهرش چند سالی یه مرده. اون دختره زیاد مایل نیست. حتی کارش به جایی رسید که برادر های اون دختره چندین بار پیر مرد رو زدن. بچه های پیر مرد چندین بار اومدن و اونو بردن شهر اما یه روز بعدش دوباره خودش اومده و میگه من عاشقشم !!!
میگن دختره تا حدودی راضی شده و شرطش تموم شدن ساختمونه است.
عشق پیری چو بجنبد سر به رسوایی کشد
سلام
ممنون سر زدید. معلومه شما هم اوشو رو دوست دارید!
الماس های اوشو معرکست!!!
بقیه کتابشم خوندید؟
ها ها ها...
با حال بود. عجب پیرمردایی پیدا بوون. پس از سفر برگشتین. جای ما خالی. انشالا خدا نصیب ما هم بکند بریم این مکانهای جالب.